باقیمانده ی سایه ات ...

برای تو ،‌ که جان مرا از تلخی و درد آکنده ای

باقیمانده ی سایه ات ...

برای تو ،‌ که جان مرا از تلخی و درد آکنده ای

 

هیچ وقت عصرها  

 

تا آخر شب 

 

به من زنگ نمی زنی . 

 

ولی امروز زنگ زدی . 

 

می دونی چرا ؟ 

 

چون بیرون بودم ... 

 

چون بعد از مدت ها یه عصر رفتم بیرون .. 

 

که زهرم کردیش ... 

 

که زهرم کردیش .... 

 

که زهرم کردیش . 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد