باقیمانده ی سایه ات ...

برای تو ،‌ که جان مرا از تلخی و درد آکنده ای

باقیمانده ی سایه ات ...

برای تو ،‌ که جان مرا از تلخی و درد آکنده ای

منم یادم نمیاد ..

 

 

میشه قبل از تولدم که 1 ماه دیگه ست ، یه کادو برام بخری ؟ 

 

میشه 1 بار هم بدون مناسبت برام یه چی بخری ؟ 

 

می دونی آخرین باری که بهم کادو دادی کی بود ؟ 

 

نمی دونی ؟ 

 

خب عجیب نیست ...  

 

منم یادم نمیاد .. 

  

 

 

به من اس ام اسی 

گفتی عزیزم ! 

دوباره 

بعد از دو هفته .. 

 

 

همیشه از پله ها بدم میومد

چه بالا رفتن

چه پایین اومدن

همیشه می دوم که از شرشون خلاص شم


تو زندگیمم همین بود

همش میخواستم زودتر بگذره

و این باعث نمی شد خوب باشه


همیشه

یا حواسم پرت بود

یا درکش نمی کردم

یا می افتادم... 

 

 

 

به من گفتی : 

 

ولم کن . 

 

 

و باور کن که همه چی تموم شد . 

 

در عین بودنت

 

 

حسرت یعنی  

رو به رویم نشسته ای و باز خیســـــی چشمـــانم را  

آن دستمال خشک بی احساس پاک کنم 

حسرت یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد  

اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم  

حسرت یعنی تـــو 

که در عین بودنت  

داشتنت را آرزو می کنم....